امیرالمومنین فرمودند:اگر تمام مشکلات دنیا و همه ی غمهای دنیا و همه ی گناهان دنیا بر دوش علی باشد و به
او وقت دورکعت نماز بدهند علی را غصه ای نیست!
مقدمه:
قانون اول:
همه ما می دانیم که آدمی آنگونه می میرد که زندگی می کند.یعنی همه ی ما مردن و نحوه مردنمان بستگی به نحوه زندگی کردنمان دارد.اگر انسانی در زندگی خودش در یک مسیر خاصی زندگی کند حتما در آن مسیر هم به انتهای زندگی خودش می رسد.همه ی ما در جاده هایی قرار داریم که این جاده ها یک پایان دارد.آدمی هر جاده ای را انتخاب کند به پایان همان جاده می رسد.لذا اینکه ما چگونه زندگی کنیم بسیار مهم است به قول شهید چمران,به من چگونه زیستن را بیاموز,چگونه مردن را خود خواهم آموخت.مشکل اصلی زندگی ما اینست که نحوه ی زندگی کردن ما,نوع خاصی از بندگی را نشان نمی دهد.حالا ما امشب می خواهیم یکی از انواع بندگی را آموزش دهیم تحت عنوان بندگان آسمانی
قانون دوم
اینست که آنهایی که در دنیا در رنج و تعب هستند و از رنجهای خود راحتند برای مردن هم راحتند.یعنی اگر فکر کردی که تمام لحظات دنیا برای تو خوش است پیامبر اکرم(ص)فرمودند:که همچین دنیایی وجود ندارد.یک لحظاتی از دنیا برای ما عصر است.کسانی راحت حرکت می کنند و راحت پرواز می کنند که در دنیا با رنجها هم راحت باشند.یعنی ما الان می خواهیم راجع به نوعی از زندگی صحبت کنیم که در این نوع زندگی کلمه ی رنج معنای خودش را از دست می دهد.آقای دولابی در جمع شاگردانش می گفت: ازمشکلات میم اون رو بردارید میشه شکلات بعد هم اون رو بخورید.
کسانی می توانند آسمانی شوند که در رنجها راحتند.با رنجها خیلی راحت برخورد می کند
قانون سوم:
زندگی عده ای مردم در جهان مردگی است که اسمش را زندگی گذاشته اند.زندگی که تشکیل شده از خراب کردن نعمت های الهی و تبدیل کردنش به نجاسات و خراب کردن زیباییهای الهی و تبدیل کردنش به زباله جات و خرناسه کشیدن و لولیدن و چرخیدن و گشتن و مصرف کردن.یعنی در حقیقت یک جاروبرقیه که اتفاقا این جارو برقی کیسه زباله هم نداره از اینطرف می گیره از اونطرف پرت می کنه طبیعت رو کثیف می کند.همچین انسانی راه هم که می رود اثر نجس بر طبیعت می گذارد و اسمش را هم گذاشته اند زندگی!!وقتی هم باهاش حرف می زنی و میگی آقا اجازه میدی که در شبهای قدر یک کمی راجع به آسمان و آسمانی شدن صحبت کنیم؟میگه آقا بی خیال!اجازه بده زندگیمون رو بکنیم.بعد که به زندگیش نگاه می کنی می بینی که ایشون فقط یک ماشین مصرف است.ماشین مصرف با ضایعات بسیار کثیف.حرف می زنه نجاست,گوش میده نجاست,هر جای عالم که رد میشه یک سیاهی از خودش به جا می گذاره.
خدا رحمت کند حضرت علامه طباطبایی(ره) که ایشان می فرمودند:من یک شبی یک مناجات بسیار زیبایی با خدا داشتم و اینقدر صفا کردم (حتما برای شما هم پیش آمده.بالاخره هر یک از ماها در هفته یا ماه یا سال,یک شبی رو خیلی صاف و صادق و باصفا در خونه ی خدا می روند و بسیار قشنگ با خدا حرف می زنند طوری که احساس می کنند سبک سبک شدند و اشکها در اختیار خودش نیست طوری که ضربان قلبش رو احساس نمی کنه و احساس می کند که در بغل خدا قرار گرفته.به یک طمانینه و آرامشی می رسد)علامه میگه که من به اینجا رسیدم.خوشحال از در خانه بلند شدم که برای نماز صبح به حرم بروم در مسیر یک آقایی رو دیدم و تا مارو دید سریع اومد جلو که آقا مخلصیم و بغل و...!یکدفعه دیدم همش پرید!!!
بعضی ها آدم یه نگاه بهشون می کنه هر چی زحمت کشیده می پرد..بعضی ها آدم یک جمله ازشون گوش می کند همه چی خراب میشه.بعضی وقتها آدم یه دست میده می بینه دیگه هیچی براش نموند و تمام زندگیش رفت.این افراد قطعا امشب در خانه ی خدا نیستند.
قانون چهارم:
آسمانی ها سبکبارند و سبکباران سبک بار و سبک بال هم می روند.کسانی هستند که در دنیا بار خاصی بر دوششان نیست.کسانی هستند که دائم خودشان را آزمایش می کنند.من امشب داشتم فکر می کردم اگر امشب شب آخرم باشد آرزو دارم که برای شب بیست و یکم بمانم؟دیدم نه آرزو ندارم و خیالم راحت شد.یعنی حتی معنویات نباید ما را به دنیا سنجاق کند.بنابراین سبکباران سبکبال می روند.سنگین بارها که خودشان را به دنیا چسباندند هیچوقت نمی توانند راحت بروند چون اینها به دنیا چسبیدند.
من از جوانان مجلس عذر خواهی می کنم چون قصد دارم تو پرانتز یکی از نکات بسیار مهم سنگین باری رو بی پرده و رک بگویم.جوانانی که توقع دارند تمام لذتهای سی,چهل,پنجاه,شصت سال دنیاشون رو در همین چند سال جوانی بهش برسند سنگین بارترین موجودات خلقتند.به خاطر اینکه بهش نمی رسه ولی وزنش رو داره رو ذهنش حمل می کند.جوانی که به دنیا ی مادی به عنوان نردبان پله ی ترقی نگاه نمی کند و به این دید نگاه می کند که همین الان کل ساختمان را می خواهم این کسی است که سخت زندگی می کند و سخت می رود.این کسی است که هر چی بهش میدن سیر نمیشه.این کسی هست که اگر امروز با ده هزار تومن شاد میشه فردا اگر ده میلیارد تومن بهش بدی همانقدر شاد میشه.این شخص سیراب نمی شود و اینقدر سنگین می شوند که در دام کثرت می افتند.حافظ یک شعری دارد که مضمونش می گوید:از شش جهت معشوقه به سمتم آمد بعد میگه انتخاب کنم؟نه شش تاشو می خوام.یعنی توقع دارد که دنیا از شش جهت بهش سرویس بده و این شدنی نیست و دردام کثرت می افتد.
جوانی که از جوانیش با کثرت گراییها,با تنوع طلبیها و خودخواهیهای نفسانی خودش مبارزه نمی کند دائم وزن خودش را زیاد می کند.دائم به دنیا و کره ی زمین می چسبد و فشار زیادی به خاک زیر پاش میاره.بعضی از خوبان و سبکباران که بر زمین راه می روند روایت داریم که آقا امام سجاد می فرمایند:شهوت زمین,بوسه بر پای مومن سبکبار است.یعنی زمین عشق می کند و کیف می کند و این مدام به قدمهاش بوسه می زند.حالا شما در نظر بگیرید کسیکه با تمام سنگین باریش دارد در روی زمین راه می رود در روایت داریم که یکی از معصومین می فرمایند که دائم زمین بهش میگه که به خاطر سنگینی و فشاری که به من میاری یک تلافی ازت دربیارم که تمام فشارها رو بهت پس بدم.یعنی در حقیقت یکی از عوامل فشار قبر میشه این سنگین باری و کثرت طلبی و تنوع طلبی
قانون پنجم:
کسی که سنگین بار است با گذشت عمر احساس خسران می کند که ای وای دیدی جوانیم رفت.جوانی کجایی که یادش بخیر.بالا خدا منتظرشه و میگه بنده ی من الحمدالله دیگه پیر شده و همین روزها میاد بالا در کنار خودمون و چقدر من دوست دارم زودتر بیاد.من آمادگی در عرش ایجاد کردم که بهش یک سرویسی برسانم و این بدبخت نشسته میگه جوانی کجایی که یادش بخیر.اینقدر سنگین شده که دوست دارد در دنیا به عقب برگردد.در کره ی خاکی هفت میلیارد نفریِ ما, اگر فرم پر کنند که برادران و خواهران شما بنویسید که آیا دوست دارید بیست سال از عمرتان کم شود؟میگین نه.انگار به یک دانشجویی که الان سال آخرشه و داره لیسانس می گیره بهش بگن آیا دوست داری که برگردی اول دبستان؟؟میگه آقا مگه عقلم پاره سنگ برمی داره.لذا دائم احساس خسران می کند که دهه هفتاد یادش بخیر.دهه شصت و پنجاه و چهل ما چه بساطی داشتیما!!
دوبانگ را اصلا نمی شنود.
بانگ اول:بانگ تخففوا.از دنیا کم بار بردارید.به زندگیتون تخفیف بدهید.منظور این است که به دلت چیزی آویزان نکن.خفیف راه برو.تخففوا به این برنمی گردد که چند تا سند در گاوصندوقت داری بلکه به این برمی گردد که چند تا سند تو دلت داری
بانک دوم:وابنوا للخراب.دلها را به هم پیوند دهید برای اینکه از هم جدا شوید.به زن و بچتون انس بگیرید برای اینکه جدا شوید.با رفقاتون بخندید برای اینکه روز بعد گریه کنید.ساختمانها را بسازید برای خراب شدن.سر پستها و کرسیهاتون بنشینید برای اینکه روزی تحویل دهید.لذا سر در فرماندهی ها در زمان جنگ می نوشتند :یا حسین فرماندهی از آن توست.بعد رو میز فرمانده نگاه می کردید نوشته بود:اگر مقام ماندنی بود به تو نمی رسید
مثال:
در زمان جنگ خیلی راحت دل می کندند و یک لحظه درنگ نمی کردند.تا صداشون می زدند می رفتند.چون خرابه است.مثل زندان که تا میگن آقای فلانی ملاقات داری سریع میره دیگه کاری نداره که حالا داشت چایی می خورد یا صحبت می کرد یا تلویزیون نگاه می کرد و..!مثل فنر از جا بلند میشه.تا صدا میاد که یاایتهاالنفس المطمئنة,آسمانیها میگن جان.زمینی ها اصلا نمی شنوند.
آدمی که کنار جاده نشسته و منتظر ماشینه و اینهمه آفتاب تو سرش خورده و ذکر گفته حالا ماشین که براش نگه داشته میگه جناب خاک ما به شما عادت کردیم حالا چطوری از شما دل بکنیم؟یا جناب رتیل ما از شما عذرخواهی می کنیم که می خواهیم از خدمتتون مرخص بشیم و...!آیا اینطوریه؟یا نه,تا ماشین ترمز زد عین فنر از جاش بلند میشه.این بانگهاست که انسانها را آگاه می کند.این بانگهاست که من و تو رو عین فنر آماده می کند.ما مثل فنریم که فشارمان داده اند و هر چه سن بالاتر میره برای آسمانی ها این فنر فشرده تر می شود.و برای زمینی ها هر چه سن بالاتر می رود این فنر بازتر و بازتر می شود به طوری که حتی قدرتش رو از دست میده و از حالت فنری درمیاد .اما برای این آسمانی ها این فنر فشرده تر می شود یعنی هر لحظه بند عمر پاره شود و ندای ارجعی بیاد این فنر با سرعت بیشتری به آسمان می پرد.
مراحل سبکباری:
الف:جستجوگری
1:یعنی انسانی که سبکبار است ,انسانی که آسمانی است انسانی است که در جهان دائم در حال جستجوست.(دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر..که از دیو دد ملولم و انسانم آرزوست)حالا جستجو برای چی؟قطب جذاب آهن ربای وجود ما این منفی را جذب نمی کند دائم در حال جذب مثبت است.یعنی می گردد ببیند کجای این دنیا خیراست تا سریع سنجاق کند بزند به خیر و به خودش وصل کند.هر جای عالم خیر می بیند به سراغش می رود.هر جای عالم که نور می بیند میره نور می گیرد.آدمی که سبکبار و آسمانی است جستجوگر خوبیهاست.یعنی اگر امشب بهش بگن که صدهزار جای این شهر,صد هزار نوع تفریح حلال برای تو قرار دارد وقتی می بیند که امشب یک جایی نور است ناخوداگاه مسیرش رو عوض می کنه میاد جای نور.چون احساس می کند که در این جهان آمده تا این نور و زیبایی و قوه را بگیرد چون لازم دارد.قبلیها رو نشد هم نشد
.
2.جستجوگر اینست که در دنیا وطیفه ی من چیست؟دنبال وظیفه ی خودش می گردد.یعنی در اتاقهای دنیا,در راهروهای دنیا و در صراطهای پیچ در پیچ دنیا دائم دارد می چرخد که ببیند کجا باری بر زمین مانده که این بار بعهده اینست بلند کنه و بار رو برداره برود.یک دغدغه ای در ذهنش دارد می چرخد که با این دغدغه چیزی غیر از وظیفه را احساس نمی کند.خیلی وقتها که یک وظیفه ای دارد انجام می دهد این وظیفه شاید در نظر خیلی ها مشکل ایجاد کند.یعنی بگه این چه آدمیه عجب کاری کرد .
در بین وظایفش اهم را انتخاب می کند.دانشجو هست و می خواهد انتخاب رشته کند نگاه می کند که کدوم وظیفشه نه اینکه کدوم بهش حال میده پرستیژ میده و کدوم در مناسبتهای اجتماعی به دردش می خورد و...!کارگره دنبال وظیفشه,محصله دنبال وظیفشه.اگر از زبانش می تواند استفاده کند می گرده ببینه کجا وظیفم هست که از زبانم استفاده کنم.اگر عبادتش خیلی قابل استفاده است می گرده ببینه کجا وظیفم هست که برای این ملت عبادت کنم.
3.جستجو برای اینکه ببیند در دینش چکار باید بکند.چه وظایفی را باید انجام دهد.خیلی از ماها ممکن است زیاد با احکام دین آشنایی نداشته نباشیم.اینکه وظایف الهی چی هست؟با خداوند تبارک و تعالی چگونه باید صحبت کنم؟نمازم چه جوریه؟طرف بعد از شصت سال اومده بود می گفت که سجده ی سهو چی هست!! اینکه خدا از من چه توقعی دارد؟خدا چه جور نمازی را دوست دارد من بخوانم؟حتی بیاد فلسفه ی نمازش را جستجو کند.بعد می فرمایند حتی با تاریخ هم آشناست.انسانهای قبل ما کی بودند و ما چگونه باید زندگی کنیم که انسانهای بعد ما باشند.چه کسانی جای ما بودند.در این دبیرستانی که من الان دارم درس می خوانم نسل قبل از من که در این دبیرستان تحصیل کردند الان کجا هستند؟آیا در زندگیشون موفقند یا نیستند؟آقا امیرالمومنین می فرمایند به تاریخ بنگر تا برای امروزت درس بگیری.
ب.رسیدن به صفای باطن
دومین شرط آسمانی شدن اینست که انسان به صفای باطن برسد.صفای باطن مال خودت هست.صفای باطن یک چیزی هست که اول خلقت به من و تو داده اند فقط کافی است که ما یک مقداری در خودمان بگردیم.صفای باطن یعنی تو که الان بیست سالته,سی سالته,چهل سال و پنجاه سالته بشینی فکر کنی ببینی که من الان چه بلایی سر روحم آوردم که الان اینقدر قبضم.منی که دلم برای خدا تنگ می شد چه بلایی سر خودم آوردم که الان که اسم خدا میاد فراری میشم.منی که با خداوند تبارک و تعالی خیلی انس داشتم چه بلایی سر خودم آوردم که سجده که میرم دوست دارم زودتر بلند بشم.وقتی در آینه خودم را نگاه می کردم و از چشمهایم معصومیت می بارید چه بلایی سر چشمهایم آوردم که الان احساس می کنم که خودم تحملش رو ندارم.منی که وقتی در زمین راه می رفتم اینقدر سبکبار و سبکبال بودم که کف پاهام کامل به زمین نمی رسید.منی که اینطوری بودم حالا چی شده که الان گامهایم را که برمی دارم افسردگی و سرگشتگی گامهای من را سنگین کرده!؟منی که صبح ها می رفتم کوه و کیف می کردم وقتی به طبیعت خدا نگاه می کردم چی شده که الان به آسفالت دل خوش کردم و اصلا حالش رو ندارم که به طبیعت فکر کنم!؟اینها تماما ظرایفه.منی که ساعتها با دوستانم می نشستم و میگفتم و می خندیدم چی شده که من اینقدر در خودم رفتم که دیگه حال خلایق رو هم ندارم.اینها همش اثرات از بین رفتن صفای باطنه.منی که وقتی می خواستم با خدا صحبت کنم بدون اجازه,بدون زمان و مکان سریع سرم رو بالا می گرفتم و می گفتم خدایا کمک کن.منی که تا اسم مشکلات می آمد کلید مشکلات هم باهاش می آمد یعنی تا مشکل می یومد می دیدم دلم شکست تا دل می شکست احساس می کردم چشمهام تر شد و اشکهام جاری شد و تا اشکهام جاری می شد احساس می کردم که خدا داره من رو نگاه می کند تا خدا من رو نگاه می کرد مشکلم حل می شد.ولی حالا چی شده که اینقدر دارم داد می زنم و دری از عرش به روی من باز نمی شود؟!
گلی که من بودم چی شده که اینقدر کم بو و پژمرده و کم رونق شده در حالی که الان بیشتر بهش می رسم و از انواع و اقسام لوازم استفاده می کنم و سعی می کنم که این گل باطراوت باشد برای چی این گل اینقدر پژمرده است؟چرا مردم که به من نگاه می کنند احساس می کنم که دارند یک گل وارفته رو نگاه می کنند؟با اینکه نظر و حسشون رو جلب می کنم اما قلبشون رو نمی تونم جلب کنم.گل در معنایی که ما داریم میگیم جلب کننده ی قلب است نه جلب کننده ی حواس.حواسشون رو جلب می کنم.سراغم هم میان حتی تعریف هم می کنند اما دل به من نمیدن.خدایا چرا پژمرده شدم؟؟اینها و همه مربوط به صفای باطنه.وقتی باطن صفا داشته باشد تمام این صفاتی رو که بهتون گفتم برعکسش جلوه می کند.بنابراین اول باید گل پژمرده ی خودم رو پیدا کنم.مشکل من چیه چرا پژمردم؟آیا آبیاری لازم دارم؟من خاک وجودم کرم داره و انگل گرفته؟دور من رو پیچک بسته؟؟آیا از اطرافم کسی اینطور من رو پژمرده کرده؟آیا دوستانم من رو پژمرده کرده اند؟یا نه خودم در وجود خودم کرمی دارم و دارم از جایی رزق مادی و معنوی می گیرم که هر دوش خرابه!بریم دنبال گل وجودمون بگردیم!!
چه بسیار نوجوانها که با قرآن انس داشتند و حافظ بودند و نماز خون بودند همه به اونها توجه می کردند یکدفعه چی شد که این گل ما پژمرد؟پس بریم سراغ خوبیهایی که داشتیم و اونارو یکی یکی در وجودمون زنده کنیم.
ج.طلب راهنما
اصل کار این است که اینجا که شما رسیدی مطمئن باشی این دو مرحله ی قبل رو که شما گذروندی از مرحله ی سوم خداوند تبارک و تعالی میاد در داستان و قصه و ماجرا وارد می شود و کمک می کند.خدایا تو من رو آشناکن.خدایا تو دست من رو بگیر.خدایا تو بیا سراغ من.خدایا من این گل را پیدا کردم و برای اینکه این گل به طراوت قبلی برگردد وقتی تو می توانی من را کمک کنی.یا خودت یا بسپار به اهل بیت و ائمه یا بسپار به اولیاء خدا یا بسپار به اساتید,کسی که بتواند دست من را در این دنیا بگیرد.
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن
بعضیها میان گل پژمرده ی وجودشون رو درست کنند ولی اینقدر بهش فشار میارن که می شکنه.طرف تا دیروز دو رکعت نماز رو می خوند اینم از امروز تعطیل میشه.سه ماه اینقدر به خودش فشار میاره و اینقدر غصه می خوره و اینقدر راههای غیر شرعی رو امتحان می کند و اینقدر الیاس بازی درمیاره که آخرش زمین می خورد.بنابراین فقط و فقط از مسیر اهل بیت باید وارد شد
در روایت داریم که امام باقر می فرماید:کسی که از مسیر غیر اهل بیت,از مسیرهای تصوف و بودایی و کنفسیوس و مسیرهای این تیپی یک سری از معجزات یا الهامات رو کشف می کند البته اگر باشد در روز قیامت مثل غل و زنجیر به گردنش می ندازن و روی غل و زنجیر هم نوشته که بابت کرامتی است که از مسیر غیر اهل بیت گرفتی و باهاش دکون باز کردی.
بنابراین گل پژمرده ی مارو فقط اهل بیت می توانند صاف کنند.عبادت خیلی عالیه اما عبادت نجاتت نمی دهد اگر قرار بود عبادت تو را نجات بدهد شیطان چند هزار سال عبادت کرد ولی نجاتش نداد بنابراین محبت است که نجاتت می دهد.چند هزار سال عبادت نتونست یک جنی را به مسیری ببرد که این بابا(شیطان)بتواند یک بار حرف محبوبش را گوش کند.محبوب بگه سجده کن بگه چشم.اما محبت این کار را می کند.
بنابراین سومین گام برای سبکبار شدن اینست که وقتی شما پیدا کردید مشکلاتتون را و فهمیدید که خوبیهای قبلیتون چی بوده و می خواهید آن خوبیها را برگردانید توسل به خدا و اهل بیت کنی.
فکر نکن که حالا یک دوره ی بیست ساله رو باید بگذرونی.نه همین امشب تو چند دقیقه به اهل بیت توسل کن یکدفعه می بینی از مجلس داری بیرون میری و تمام خوبیهای سابقت برگشته.آقا دنیا,دنیایی است که تو رو دارد اذیت می کند.بی وفایی می بینی بدبین میشی,بی صداقتی می بینی بدبین تر میشی,سیاهی می بینی سیاهتر میشی,به دوروبرت نگاه می کنی ضربه می خوری ضربه پذیریت پایین میاد,فشار بهت وارد میشه صبرت خراب میشه.دنیا دنیایی است که دارد من و تو را فاسد می کند.این دنیا آب پای گل وجود ما نمی ریزد این دنیا فقط سم می ریزد و اگر اهل بیت نباشند همه چی تعطیله.اهل بیت نباشند ما همه مردیم.اگر نتوانم ارتباط روزانه و هفتگی با اهل بیت برقرار کنم,اگر نتوانم در خونه ی اهل بیت محبت داشته باشم,نتوانم دامن توسل اهل بیت را بگیرم,نتوانم دست در مقابلشان دراز کنم,اگر اونها به ما نگاه نکنند بدبختیم برادرا و خواهرا همه جهنم.آخه مگه دنیا می گذاره که من وتو در صراط مستقیم بمانیم.امشب باید دست امیرالمومنین رو بگیریم با هم بریم خونه.مگه ما می توانیم بدون اهل بیت زندگی کنیم.دستورالعمل علمای ماست.
سومین دستورالعمل برای آسمانی شدن اینست که باید با معادن کرم در آسمان ارتباط برقرار کنیم
د.تلقین مثبت و رفع کسالتها
به خودت بگو.کسلی خسته ای منم خستم.هممون خسته ایم همه در عالم خسته اند.همونایی که الان دارند در اونطرف کره ی زمین اصلا نمی دونند قدر چیه و میگن و می خندند و می رقصند آنها هم خسته اند.عالم دلخوره و مردم عالم ناراضی اند.هر دولتی که سرکار بیاید مردم غر خواهند زد چرا؟چون عالم دارد به یک درجه ای از نارضایتی می رسد و سروصدای مردم دارد درمیاد.یواش یواش خداوند داره به ملائکش در عرش میگه که این مردم کره زمین دیگه به این راحتی ارضاء نمی شوند گویی باید یک فکری کنیم.آقا عالم ناراضی اند.دولت قبل اگر یک هزارم الان به مردم سرویس می داد یک هزارم الان غرولند نمی شنید اما اگر دولت ما هزار برابر فعلی به مردم ما سرویس بده مردم ما غر می زنند و ناراضی هستند.تمام این پیکان له شده ها سمند شده اما مردم باز هم غر می زنند.اگر برای تمام مردم کشور الگانس بیاورند و به همه آپارتمان بدهند همراه با سه وعده غذای عالی.صبح مرغ,ظهر بوقلمون,شب ماهی.مطمئن باشید که مردم بیشتر غر می زنند.مردم ما خسته اند از دنیا.من خوشحال می شوم که مردم ما راضی نمی شوند.آقا مگه ما طرفدار این نیستیم که مردم راضی شوند؟هستیم ولی راضی که نمی شوند هیچ روز به روز هم بیشتر غر می زنند.چرا؟؟ مردم مابه یک درجه ای از انفجار اعتراض, به وضعیت موجود کره خاکی این زمین دارند می رسند که این درجه درجه ایست که لازم بود تا آقا بیاید.
ما تو همه ی مسیرها الان ته خطیم.ته خط هم نباشیم دیگه آخرای خطیم.تو مسیر شهوات همه مدلش همه جای جهان نیست.دیگه الان چیز چندان جدیدی کسی نمی تواند کشف کند.تو مسیر دنیاپرستی دیگه همه مدلش رودیدیم.هر جای جهان داریم می گردیم احساس می کنیم که همه چیز دیگه فراهمه.کسی بخواهد هرنوع گناهی مرتکب شود وسیله اش همه جا فراهمه.کسی مشکلی از این بابت ندارد.آقاجون مردم از گناه هم خسته شدند
آقا امشب واسه ی چی می خوای بری در خونه ی خدا؟می خوام آرامش بگیرم!سی چهل ساله که تو سر ما با این کتابهای غربی کرده بودند که راههای رسیدن به آرامش فلان و فلان است اما چی شده که تو در شب قدر آرامش می گیری؟چرا دعا برای تو آرامش می آورد؟آخه این جمله رو سی سال قبل کسی نمی گفت کسی ازش می پرسی که چرا شب قدر زنده داری می کنی؟می گفت ثواب داره.یا می گفت دستور پیامبره.یا می گفت حاجات داریم می خوایم حاجاتمون رو ببریم در خونه ی خدا.کی سی سال پیش همچین جوابی می داد که در شبهای قدر آرامش می گیرم!تازه یارو اصلا ظاهرش هم نمی خوره.
جهان دارد به نقطه ای از اعتراض می رسد.یک زمانی بچه های این دوره و زمانه دوتا چوب بزرگ و دو تا چوب کوچیک داشتند می رفتند تو کوچه ها بازی می کردند الک دولک.ارضاء هم می شدند.اما بچه ی امروز دویست نوع بازی براش می گیری دویست نوع بازی هم می بینه.دویست نوع بازی هم می تونه انجام بده.دویست نوع تفریح دیگه هم داره اما اعصابش خرده!نمی خوای بری بازی کامپیوتری کنی؟نمی خوای بری با عروسکات بازی کنی؟نمیری با رفیقات بازی کنی؟نمی خوای تو مدرسه ی فوتبال اسمت رو بنویسم؟نمیری سینما نمیری پارک و...!؟؟میگه نه حوصلشو ندارم.حوصله ی چیو داری پسرم؟گیر کرده تو گلوش.نمی تونه بگه.
انسان امروز در کل کره ی زمین گیر تو گلوشه.انسان امروز در کل کره ی زمین شده ابزار دست خدا.بیچاره داره گناه می کنه خدا داره اینجوری اونو تو گناه می چرخونه و خوب هم می زنه بعد میارتش بالا میگه خوب بود عزیزم؟میگه نه.کیو می خوای؟میگه منتظر یک منجی هستم.کسی هست من رو نجات بده؟اشک در چشمانش جمع میشه.میگه چته خوش نمی گذره؟میگه نه دیگه گناه هم صفا نمیده.
آدم آثار پایان دنیا را دارد می بیند.یعنی انسان به جایی برسد که کره ی زمین دیگر نتواند او را راضی کند.
مثال:
آقا دیدی آقای احمدی نژاد کولاک کرد؟؟دیدی چه صحبتی کرد؟برادرا و خواهرا توجه کنند که در همین شهر شیراز اگر به ما بگویند که یک شیعه ای قرار است بیاید در شیراز و توی تالار شیراز صحبت کند و این صحبتها با مرام انقلاب و نظام جور نیست.از یک روز قبلش که فرداش این آقا سخنرانی دارد به ما بگویند که آقا شما می توانید یک فکری کنید؟میگیم خوب بچه هارو جمع می کنیم که نذاریم حرف بزنه و هو می کشیم.حالا سازمان سیاه یک ماهه که خبر دارد ایشون می خواهد در دانشگاه کلمبیا صحبت کند,هر چی هم که تونستند تبلیغات منفی کردند که رییس دانشگاه کلمبیا اله و بله.سخنرانی رو خود سیاه گذاشته شک نکنید. برای چی؟برای اینکه رییس دانشگاه کلمبیا اولش حرفهاش رو بزنه و احمدی نژاد خراب بشه و ملت هم هو بزنند و برن.هالیود و سالیود فلان و...همه دست به دست هم دادند و ایران رو خراب کردند و هر چی سریاله داره ایرانیها رو وحشی نشون میده و احمدی نژاد رییس جمهور رو کردیم شمربن ذی الجوشن. تو اطلاعیه ی اولش هم نوشته بودند که چگونه مردم امریکا برای دشمن سرسختشان آغوش باز کنند؟؟برای قاتل خودشان.حالا این کارها رو کردیم سیستمهای اطلاعاتی هم قویه.برنامه رو طوری می چینیم که بیاد خراب بشه و بره.هر کی غیر از این فکر کند به عقل سازمان سیاه شک کرده.حالا چه اتفاقی می یفته؟مقدمه رو میگه و شروع به صحبت کردن می کند.همه منتظرند که ملت هو بزنند ولی همه سکوت می کنند حتی اونایی که بیرون ایستادند.بعد کف می زنند!!!!
خیلی عجیبه!!شما فکر کنید جرج بوش بیاد در ایران سخنرانی کند.تو همین شیراز خودمون تو همین تالار حافظ.مردونه یک گرم از گوشتش پشت تریبون می رسه؟یعنی ما تو راه نپخته می خوریمش.واقعا برای شما عجیب نیست که مردم ساکت می شینند و با اینهمه سناریو کف می زنند و تشویق می کنند؟؟؟ می دونید یعنی چی؟؟یعنی مردم این دوره مهره ی سازمان سیاه نیستند مهره خدا هستند.احمدی نژاد خیلی خوب صحبت کرد بله.ولی از این بهترش امام حسین بود که صحبت کرد و مردم آن زمان هلهله کردند و هو کشیدند.مردم امریکای امروز از کوفیان آن روز بهترند.از پایتخت حکومتی امیرالمومنین امریکاییهای امروز بهترند.بچه ها بجنبید آقا داره میاد.یکدفعه عقب نمونی.اینها از علائم ظهوره.در روایت داریم که وقتی امام زمان ظهور می کند اغلب کشورها میان میگن ما هم هستیم و کف می زنند هر کس به رسم خودش.باورمون نمی شد اما امروز داره باورمون میشه که این زمینه در جهان وجود دارد .
برادر من خواهر من از جوانهای آمریکایی عقب نیفتی.اونها دارند آماده تر می شوند.شب قدر بیا به خدا بگو که امسال اومدم که هر چی تو می خواهی به تو بدهم.بابی انت و امی و نفسی و مالی و....همه رو آمدم در طبق اخلاص فدا کنم.همین شب نوزدهم قبل از اینکه ضربت به سر آقا بخوره بگوییم که سرهای ما آماده است.دیگه تو خودت نپیچ دیگه خاله زنک بازی رو کنار بگذار.دیگه به دور و برت نگاه نکن فقط به آسمون نگاه کن.خودت رو کنار آقا فرض کن.دیگه هر چی داری متر می کنی با چشمهای آقا مترت رو نگاه کن.من بعد می خواهی حرف برنی ببین آقا راضیه یا نه,می خواهی نگاه کنی ببین آقا راضیه یا نه,می خواهی بخوری با آقا باش.
زمان خیلی زمان عجیبی است .یکی از بزرگان پارسال به من می فرمود:بیوه هارو بالا بکشید.با گیوه ی بالا کشیده در خیابان راه برید
امشب بیاییم آقامون رو شاد کنیم.دیگه دنیا برای ما جاذبه ای نداره.مردم دارند سعی می کنند سر خودشون رو گرم کنند.دیدم طرف کنار دریا داره گناه می کنه رفتم نشستم بغل دستش دیدم همینطوری که داره گناه می کنه از بین گناهانش یک زمزمه ی غیر مجاز زمزمه می کنه و اشک می ریزه.گفتم آقا بلند تر بخوان.نگاه کرد دید ما ریش داریم.گفت داداش بی خیال.گفتم می خواستم بهت بگم که دلت گرفته این چیزا راضیت نمی کنه آره؟گفت آره.گفتم همین رو می خواستم بشنوم.کاری نداری و پاشدم اومدم.پشت سرم اومد گفت چی می خواستی بگی؟گفتم می خواستم بگم راضیت نمی کنه دیگه
.
آقا مردم تورو می خوان.
هر کسی به زبانی صفت وصف تو جوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
|